بهرادبهراد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

بهراد من

ماه عسل مامان بابا

یزدان جونم مامانی و بابایی بعد از عروسیشون رفتن مشهد اونجا با هم دعا کردن خدا بهشون یه کوچولوی خوشگل و سالم و صالح بده. ما فکر نمیکردیم شما اینقده زود بیای . امشب با بابایی تصمیم گرفتیم اولین سفرمون با شما مشهد باشه. این عکس مشهد مامان باباست، ایشالا عکس بعدی ٣تایی میشه.   ...
6 تير 1390

مادر شدن سخته...

خدایا روزارو زودتر جلو ببر تا این مدت باقیمونده هم به سرعت طی بشه. دیگه واسه دیدن کوچولوم صبر ندارم. هر بار که تو شکمم تکون میخوره با خودم میگم کی میشه به دنیا بیاد ببینم دستاش پاهاش صورتش چه شکلیه. الان که احتمالا شبیه فرشته هاست حسرت به آغوش کشیدن پسرم به دلم مونده. خوش به حال مامانایی که نی نیشون به دنیا اومده. یعنی ممکنه نی نی هم دلش بخواد زودتر به دنیا بیاد؟؟ خیلی جالبه که جنین احساس داره و درباره محیط خازج از رحم یه چیزایی میفهمه اما وقتی بزرگ میشه دیکه هیجی یادش نیست!! کوجولوی من مامانی و بابایی عاااااااااااااااااااااااااشقتن اونم ندیده.         &nb...
6 تير 1390

آغاز هفته 24

دیگه میشه گفت افتادم تو سرازیری و هفته ها راحتترمیگذره؛ نی نی جونی من و بابا علی الان این شکلیه: فدات بشم کوجولوی من آخه چجوری تو اون یه ذره جا راحتی؟؟   ...
4 تير 1390

ب م د

بهترین مامان دنیا! بچه که بودی، تو هم به آلوچه ی دست هم بازی هایت نگاه می کردی که  بگویی: "خوش به حالش! بهترین مامان دنیا را دارد!"؟ مامان تو اجازه نمی داد  آلوچه بخوری. می گفت آلوچه انگل دارد. ما همه بچه هایی بودیم شیفته ی مهربانی مامان های بچه های دیگر، مامان  هایی که نه به خاطر آزاد گذاشتن بچه هایشان (که عقده ای نشوند مثلا)، که  به خاطر بی حوصلگی زیاد به پروپای بچه شان نمی پیچیدند که این را بگو و آن  را نگو. که اجازه می دادند بچه هایشان تا آخر شب ول شوند توی کوچه و  مامان ما، ما را ساعت 6 از توی کوچه جمع می کرد و ظهرها هم اجازه نمی داد  دوچرخه سواری کنیم که "همسای...
3 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهراد من می باشد